جدول جو
جدول جو

معنی پیران سال - جستجوی لغت در جدول جو

پیران سال
زمان پیری، روزگار پیری، برای مثال گفت کاندیشه نیستت ز وبال / که نهی تهمتم به پیران سال (ناصرخسرو - لغت نامه - پیران سال)
تصویری از پیران سال
تصویر پیران سال
فرهنگ فارسی عمید
پیران سال
ایام پیری، روزگار پیری، گاه پیری:
گفت کاندیشه نیستت ز وبال
که نهی تهمتم به پیران سال،
ناصرخسرو،
دوستان هیچ مپرسید که چون شد حالم
با جوانی نظر افتاد بپیران سالم،
حسن دهلوی
لغت نامه دهخدا
پیران سال
روزگار پیری
تصویری از پیران سال
تصویر پیران سال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیران سر
تصویر پیران سر
روزگار پیری، سر پیری، برای مثال به پیران سر اکنون برآوردگاه / بگردیم یک با دگر بی سپاه (فردوسی - ۴/۱۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرارسال
تصویر پیرارسال
پیرار، سال پیش از پارسال، دوسال پیش از امسال، برای مثال پیرارسال کاو سوی ترکان نهاد روی/ بگذاشت آب جیحون با لشکری گران (فرخی - ۲۶۴)
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان سوسن بخش ایزۀ شهرستان اهواز، واقع در 42 هزارگزی شمال خاوری ایزه، کوهستانی، گرمسیر، دارای 165 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا گندم و جو، شغل اهالی زراعت، راه مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
پیرانه سر. ایام پیری. سر پیری. بروزگار کهنسالی:
بار خدا بعبدلی را چه بود
کزپس پیران سر دیوانه شد.
معروفی بلخی.
ببینی کزین بی هنر دخترم
چه رسوایی آمد به پیران سرم.
فردوسی.
همی گفت کاندر جهان کس ندید
به پیران سر این بد که بر من رسید.
فردوسی.
چو آمد مرا روز کین خواستن
به پیران سر این لشکر آراستن.
فردوسی.
مگر بازگردد ز بدنام من
به پیران سر این بد سرانجام من.
فردوسی.
نبینی که بر من به پیران سرا
چه آمد ز بخت بد اندرخورا.
فردوسی.
بهر کار درد دل من مجوی
بپیران سر از من چه خواهی بگوی.
فردوسی.
کرا آمد این پیش کامد مرا
که فرزند کشتم به پیران سرا.
فردوسی.
بپیران سر اکنون به آوردگاه
بگردیم یک با دگر بی سپاه.
فردوسی.
نگه کن کنون تا پسند آیدت
بپیران سر این سودمند آیدت.
فردوسی.
بفر بخت تو برنا شوم بپیران سر
جوان طبیعت گردم بنظم مدح و ثنا.
سوزنی.
گر گذشتم بر در میخانه ناگاهی چه شد
ور به پیران سر شکستم توبه یکباری چه شد.
عراقی.
بر درت مانده ام بپیران سر
خشک لب بر کنار بحر قصیر.
مجد همگر.
نهاد عقل بپیش تو سر به پیران سر
ز حد خود نکشد بیش عقل در سر پای.
جمال الدین سلمان.
رجوع به پیرانه سر شود
لغت نامه دهخدا
پیرار، سال پیش از سال گذشته، دو سال قبل از سال حاضر، سال پیش از پارسال، عام عام اول:
پیرارسال کو سوی ترکان نهاد روی
بگذاشت آب جیحون با لشکری گران،
فرخی
لغت نامه دهخدا
نه پیر و نه جوان، میان این دو، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
سال پیرار: پیر ارسال کو سوی ترکان نهاد روی بگذاشت آب جیحون بالشکری گران. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
ایام پیریسر پیری. یا به پیران سری. بروزگار پیری: چو آمد مرا روز کین خواستن به پیران سر این لشکر آراستن، (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میان سال
تصویر میان سال
نه پیر و نه جوان، میان این دو
فرهنگ لغت هوشیار
تخریب گر، مخرب، ویرانگر
متضاد: آبادساز، آیادگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دو سال پیش
فرهنگ گویش مازندرانی