ایام پیری، روزگار پیری، گاه پیری: گفت کاندیشه نیستت ز وبال که نهی تهمتم به پیران سال، ناصرخسرو، دوستان هیچ مپرسید که چون شد حالم با جوانی نظر افتاد بپیران سالم، حسن دهلوی
ایام پیری، روزگار پیری، گاه پیری: گفت کاندیشه نیستت ز وبال که نهی تهمتم به پیران سال، ناصرخسرو، دوستان هیچ مپرسید که چون شد حالم با جوانی نظر افتاد بپیران سالم، حسن دهلوی
دهی از دهستان سوسن بخش ایزۀ شهرستان اهواز، واقع در 42 هزارگزی شمال خاوری ایزه، کوهستانی، گرمسیر، دارای 165 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا گندم و جو، شغل اهالی زراعت، راه مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان سوسن بخش ایزۀ شهرستان اهواز، واقع در 42 هزارگزی شمال خاوری ایزه، کوهستانی، گرمسیر، دارای 165 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا گندم و جو، شغل اهالی زراعت، راه مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
پیرانه سر. ایام پیری. سر پیری. بروزگار کهنسالی: بار خدا بعبدلی را چه بود کزپس پیران سر دیوانه شد. معروفی بلخی. ببینی کزین بی هنر دخترم چه رسوایی آمد به پیران سرم. فردوسی. همی گفت کاندر جهان کس ندید به پیران سر این بد که بر من رسید. فردوسی. چو آمد مرا روز کین خواستن به پیران سر این لشکر آراستن. فردوسی. مگر بازگردد ز بدنام من به پیران سر این بد سرانجام من. فردوسی. نبینی که بر من به پیران سرا چه آمد ز بخت بد اندرخورا. فردوسی. بهر کار درد دل من مجوی بپیران سر از من چه خواهی بگوی. فردوسی. کرا آمد این پیش کامد مرا که فرزند کشتم به پیران سرا. فردوسی. بپیران سر اکنون به آوردگاه بگردیم یک با دگر بی سپاه. فردوسی. نگه کن کنون تا پسند آیدت بپیران سر این سودمند آیدت. فردوسی. بفر بخت تو برنا شوم بپیران سر جوان طبیعت گردم بنظم مدح و ثنا. سوزنی. گر گذشتم بر در میخانه ناگاهی چه شد ور به پیران سر شکستم توبه یکباری چه شد. عراقی. بر درت مانده ام بپیران سر خشک لب بر کنار بحر قصیر. مجد همگر. نهاد عقل بپیش تو سر به پیران سر ز حد خود نکشد بیش عقل در سر پای. جمال الدین سلمان. رجوع به پیرانه سر شود
پیرانه سر. ایام پیری. سر پیری. بروزگار کهنسالی: بار خدا بعبدلی را چه بود کزپس پیران سر دیوانه شد. معروفی بلخی. ببینی کزین بی هنر دخترم چه رسوایی آمد به پیران سرم. فردوسی. همی گفت کاندر جهان کس ندید به پیران سر این بد که بر من رسید. فردوسی. چو آمد مرا روز کین خواستن به پیران سر این لشکر آراستن. فردوسی. مگر بازگردد ز بدنام من به پیران سر این بد سرانجام من. فردوسی. نبینی که بر من به پیران سرا چه آمد ز بخت بد اندرخورا. فردوسی. بهر کار درد دل من مجوی بپیران سر از من چه خواهی بگوی. فردوسی. کرا آمد این پیش کامد مرا که فرزند کشتم به پیران سرا. فردوسی. بپیران سر اکنون به آوردگاه بگردیم یک با دگر بی سپاه. فردوسی. نگه کن کنون تا پسند آیدت بپیران سر این سودمند آیدت. فردوسی. بفر بخت تو برنا شوم بپیران سر جوان طبیعت گردم بنظم مدح و ثنا. سوزنی. گر گذشتم بر در میخانه ناگاهی چه شد ور به پیران سر شکستم توبه یکباری چه شد. عراقی. بر درت مانده ام بپیران سر خشک لب بر کنار بحر قصیر. مجد همگر. نهاد عقل بپیش تو سر به پیران سر ز حد خود نکشد بیش عقل در سر پای. جمال الدین سلمان. رجوع به پیرانه سر شود
پیرار، سال پیش از سال گذشته، دو سال قبل از سال حاضر، سال پیش از پارسال، عام عام اول: پیرارسال کو سوی ترکان نهاد روی بگذاشت آب جیحون با لشکری گران، فرخی
پیرار، سال پیش از سال گذشته، دو سال قبل از سال حاضر، سال پیش از پارسال، عام عام اول: پیرارسال کو سوی ترکان نهاد روی بگذاشت آب جیحون با لشکری گران، فرخی